ميوه بر شاخه شدم
سنگ پاره در کف کودک
طلسم معجزتی مگر پناه دهد از گزند خويشتن ام
چنين که دست تطاول به خود گشاده
منم
شاملو
سنگ پاره در کف کودک
طلسم معجزتی مگر پناه دهد از گزند خويشتن ام
چنين که دست تطاول به خود گشاده
منم
شاملو
Ich sag nein , genug ist genug , und ab hier geh ich allein!
No comments:
Post a Comment