با قلم مو های جديدم نقاشی کردم چند تا درخت
درخت جهل معصيت بار نياکان است
چند تا کاج چند تا سرو با جوهر قرمز با جوهر مشکی
يه خورشيد کشيدم
با جوهر قرمز با جوهر مشکی
رنگ آفتاب توی نقاشی دويد
قرمز و مشکی
آفتاب
مفهوم بی دريغ عدالت بود و
آنان به عدل شيفته بودند و
اکنون
با آفتابگونه اي
آنان را
اين گونه
دل
فريفته بودند
نصف صفحه هنوز سفيده
ديگه نميتونم چيزی بکشم
بعد ازين هرچی بکشم نقاشی و خراب کردم
به ماری ميگم "فک کنم اگه ادامه بدم بهش تر ميزنم!" سرشو تکون ميده و تأييدم ميکنه
تو دلم ميگم اين مال تو چون با قلم مو ها خيلی حال کردم و بساط ام رو جمع ميکنم
قلم مو ها رو که ميگيرم زير آب جوهر قرمز و مشکی ميريزه توی کاسه دست شويی ميريزه ميچرخه ، ميپيچه و فرو ميره
من درد در رگانم ، حسرت در استخوانم ، چيزی نظير آتش در جانم پيچيد ... حس کردم
دهنم مزه ی جوهر ميده
سر تا سر وجود مرا گويی چيزی به هم فشرد تا قطره اي به تفتگی خورشيد جوشيد از دو چشمم
دستم رو بردم طرف چشمم قطره اي به تفتگی جوهر مشکی جوشيد از چشمم .... از تلخی تمامی
دريا ها در اشک ناتوانی خود ساغری زدم
درخت جهل معصيت بار نياکان است
چند تا کاج چند تا سرو با جوهر قرمز با جوهر مشکی
يه خورشيد کشيدم
با جوهر قرمز با جوهر مشکی
رنگ آفتاب توی نقاشی دويد
قرمز و مشکی
آفتاب
مفهوم بی دريغ عدالت بود و
آنان به عدل شيفته بودند و
اکنون
با آفتابگونه اي
آنان را
اين گونه
دل
فريفته بودند
نصف صفحه هنوز سفيده
ديگه نميتونم چيزی بکشم
بعد ازين هرچی بکشم نقاشی و خراب کردم
به ماری ميگم "فک کنم اگه ادامه بدم بهش تر ميزنم!" سرشو تکون ميده و تأييدم ميکنه
تو دلم ميگم اين مال تو چون با قلم مو ها خيلی حال کردم و بساط ام رو جمع ميکنم
قلم مو ها رو که ميگيرم زير آب جوهر قرمز و مشکی ميريزه توی کاسه دست شويی ميريزه ميچرخه ، ميپيچه و فرو ميره
من درد در رگانم ، حسرت در استخوانم ، چيزی نظير آتش در جانم پيچيد ... حس کردم
دهنم مزه ی جوهر ميده
سر تا سر وجود مرا گويی چيزی به هم فشرد تا قطره اي به تفتگی خورشيد جوشيد از دو چشمم
دستم رو بردم طرف چشمم قطره اي به تفتگی جوهر مشکی جوشيد از چشمم .... از تلخی تمامی
دريا ها در اشک ناتوانی خود ساغری زدم
No comments:
Post a Comment