Friday, April 22, 2005

اتوبان...سردرد...حواستو جمع کن ...اين چه وضعه رانندگيه؟!...چشمامو می بندم موتی...حالم بهم می خوره از ترافيک مخصوصاً تو اتوبان...کاش خودت رانندگی می کردی....تبليغات.....تابلو....."دو ديدگاه يک انتخاب"...تهوع....اجنرال....۱۲.۵.....کلاس acm....پوروطن...بد شلوغه امشب....هر چی می ری تموم نمی شه...کو ...تبليغ تفال و ميگم...اينم که اجنراله........"دو ديدگاه يک انتخاب"...تابلو....تبليغات...ماشين...جاده چالوس رو وا کردن؟....نمی دونم...فک کنم....اينقد فک نکن!...تو خيلی فک می کنی...جاش درس بخون....مهندس بهت نمياد مهندس شی....سردرد...چراغا اذيتم ميکنن...کجايی تفال...کلمبس....تخم مرغه؟؟؟....چرا؟....اخه شبيه شون نيسی!...اونايی که من ديدم..........."دو ديدگاه يک انتخاب"...تابلو....۲۰۶ ...من البالويشو دوس دارم ....اين نقره اييه...تفالم نيس...اون دختره ديوونه بود ...نه موتی؟!...از ماشين کناری صدای موزيک مياد...کاش جای اونا بودم........."دو ديدگاه يک انتخاب"...چند ساله؟....اه از ۷۹ يا ۸۰ ....غصه داره توش...خب هر کسی يه جوريه....من و چه به هسه...چشمامو می بندم...حواسم هست که نميرم؟...نميريم؟؟...سعيد خوابه؟؟....نه ولی من خيلی وخته خوابم...مهتدس....مگه می شه....من نمی خوام قده تو جوون باشم....اصلاً چرا؟؟؟.....تفال؟! ...کجايی...کنار تو....هميشه همين جا می مونم....تبليغات...چراغ...ماشين....آدم....خونه....خوبيش اينه که وقتی چت می کنی نق نق صدا نمی کنه....سرمو برمی گردونم ...می خوام تو چش چراغه نيگا کنم...حواسم هست نميريم؟؟؟!....

¤ نوشته شده در ساعت 4:3 توسط سارا

جمعه، 9 مرداد، 1383


No comments: