اين جا نوشته :
" چه صحنه ی گنگی ! اتاقی که تميزش نکرده، ميز تلويزيون واژگون شده، و يک نفر با يک طناب قرمز کلفت به جرم زندگی به جای لوستر حلقه آويز شده، با دست و پای بسته. سايه ی يک جسد حلقه آويز شده از پشت پنجره پيداست و بعد يادداشتی در کنار او پيدا می شود: " شلوغ اش نکنيد، مهم نيست." خيال مسلمانان را راحت کرده..."
نوشته اين طور ادامه می دهد که او يعنی س.م.ن. آفرينش را با يک طناب قرمز کلفت حلقه آويز کرد و رفت و ... ادامه می دهد و آخرش امضاء می زند أ.صاد
نمی شناسمش، مثل ميليارد های ديگر - در واقع من کسی را نمی شناسم. اين نثر را هم دوست ندارم - نه ملودی و نه ريتم. فقط دوست دارم بدانم چه طور اين کار را کرده، تصور می کنم پريدن از ارتفاع برايم آسان تر است
" چه صحنه ی گنگی ! اتاقی که تميزش نکرده، ميز تلويزيون واژگون شده، و يک نفر با يک طناب قرمز کلفت به جرم زندگی به جای لوستر حلقه آويز شده، با دست و پای بسته. سايه ی يک جسد حلقه آويز شده از پشت پنجره پيداست و بعد يادداشتی در کنار او پيدا می شود: " شلوغ اش نکنيد، مهم نيست." خيال مسلمانان را راحت کرده..."
نوشته اين طور ادامه می دهد که او يعنی س.م.ن. آفرينش را با يک طناب قرمز کلفت حلقه آويز کرد و رفت و ... ادامه می دهد و آخرش امضاء می زند أ.صاد
نمی شناسمش، مثل ميليارد های ديگر - در واقع من کسی را نمی شناسم. اين نثر را هم دوست ندارم - نه ملودی و نه ريتم. فقط دوست دارم بدانم چه طور اين کار را کرده، تصور می کنم پريدن از ارتفاع برايم آسان تر است
No comments:
Post a Comment