ميخواستم چيز هايی که سر کلاس بابک احمدی راجع به موضوع روشن فکر در ذهن داشتم بنويسم ولی هرچه تلاش کردم چيزی در خاطرم نمانده بود. در اين رابطه يکی از چيز هايی که جالب به نظرم می آيد تأثير برداشت مارکسيستی(يا حتی رويم را زياد تر کنم و بگويم برداشت استالينيستی!!) سارتر از فلسفه ی هگل روی جامعه ی ايرانی ست. چرا عقايد بندا اينقدر تأثيرگذار نبوده بايد دلايل جالبی داشته باشد ديگر اين که ارتباط خرد و خشونت ،روشن فکری و حفظ فاصله از جزميت ها و تأثير گذاری اي که از روشن فکر در مسائل اجتماعی و سياسی -در کل منظورم امور همگانی ست- انتظار می رود کمی دشوار و پيچيده به نظر می آيد. مخصوصاً با تعبيری که ما در ايران از روشن فکر داريم و هميشه دنبال رد پای او در نهضت ها و مخالفت ها و انقلاب ها می گرديم . چطور فردی بايد باشد؟ آزاد از ايدئولوژی ها و خشونت های ناشی از آنها با يک قلم تيز برای انتقاد يا موجودی به اندازه ی کافی راديکال جهت به پيش بردن نهضت ها ؟!
*
نهضت هايی که هرگز از خود انتقاد نمی کنند زيرا هميشه در شرايط مبارزه به سر می برند به نظرم با اصول اساسی مدرنيته و روشن فکری به عنوان مفهومی مدرن تناقض دارند و روشن فکران معرف چنين جرياناتی نمی توانند پلی ميان ارزش های اخلاقی و خرد انتقادی باشند.
نکته ی آخر اين که داشتن قلم و کاغذ چيز بدی نيست مخصوصاً که حافظه ات مثل من خدا باشد
*
نهضت هايی که هرگز از خود انتقاد نمی کنند زيرا هميشه در شرايط مبارزه به سر می برند به نظرم با اصول اساسی مدرنيته و روشن فکری به عنوان مفهومی مدرن تناقض دارند و روشن فکران معرف چنين جرياناتی نمی توانند پلی ميان ارزش های اخلاقی و خرد انتقادی باشند.
نکته ی آخر اين که داشتن قلم و کاغذ چيز بدی نيست مخصوصاً که حافظه ات مثل من خدا باشد
2 comments:
nemidounam ino begam che bardashti mishe vali age bekham be tarze mohtaramanash begam ine ke matni ke neveshti ba mazmoonesh kheili hamahang bood, be tarze ajibi!
roshangari (age manzouret az roshan gari enlightment e) ertebaat e khaassi baa roshanfekr (intellectual) nadaare, laa'aghal taa jaai ke man midounam ;)
Post a Comment