متن زير را از ميان ياد داشت های کتاب های تاريخ هنر و هنر مدرن و با توجه به بحثی که با يکی از دوستان در مورد هنر - زيبايی و تعهد داشتم نوشته شده:
می گويند که يونانی ها اولين کسانی بودند که سؤالاتی در باب علل وجودی و نقش های اصلی هنر مطرح کردند. تلاش های آن ها برای پاسخ گويی به سؤالاتی ازين دست و همچنين تبيين روش های تأثير گذاری هنر بر انسان و جهان تقريباً قانع کننده و تا حد خوبی موثر بوده است - در اکثر بحث ها به تعاريف يونانی رجوع می کنيم. آن ها می گفتند که نقش هنر آموزش توأم با لذت است و روال کارش تقليد از پديده های مشهود جهان و ايدئالی کردن آن هاست. ولی مطالعه ی آثار بيگانه و بدوی خبر از وجود اصولی ديگر می دهد؛ به ويژه به درجات مختلفی اصل تقليد را نفی می کند. در کتاب به تنديس های آفريقايی اشاره می کند -و به چشم ديده ايم - که معمولاً به خاطر دگرگون سازی مدل طبيعی آن، تحسين می شده. بدوی گری ، به منابع جديد و کهن چشم دارد تا بتواند جهانی فرا زمانی بيابد -يا در واقع بسازد- که در آن تعادلی نوين ميان فرهنگ های مختلف بشر برقرار شود. اگر به مثال تنديس آقريقايی خودمان برگرديم
می بينيم که توان ارتباطی مشهود شکل ها و رنگ ها، با تقليد از پديدار های طبيعی يا بدون تقليد از آن ها نشان از اشتراک همه ی(اکثر) انسان ها در زبانی مضمر و نه پيدا، بدوی و ذاتاً شاعرانه دارد. زبانی که در گذر زمان قابليت آشکار اش را در برابر زبان محاوره ی مجود آشکار می کند. و در آثار هنری مدرن به کار گرفته می شود.
در زمان تولد عکاسی تصور می شد که نقاشی از بين خواهد رفت امّا عکاسی تنها آن بخش از نقاشی را تضعيف کرد که به تقليد آشکار از مدل موجود می پرداخت، و اين به تحول نقاشی به آن چه امروز می بينيم انجاميد؛در ادبيات هم به همين صورت والت ويتمن، اميل ورهارن، ژول رومن، ماياکوفسکی و ديگران نو بودن و بدوی بودن را به هم پيوند زدند .گام های سريع صنعت و تکنولوژی هم به اين جريان دامن زد . به عنوان مثال باله ی "تقديس بهار " استراوينسکی با ديسکورد های تند و تم بدوی گرای خود در 1913 در پاريس
اجرا شد و بی درنگ به جهان فن آوری پيوست.
ادامه دارد
می گويند که يونانی ها اولين کسانی بودند که سؤالاتی در باب علل وجودی و نقش های اصلی هنر مطرح کردند. تلاش های آن ها برای پاسخ گويی به سؤالاتی ازين دست و همچنين تبيين روش های تأثير گذاری هنر بر انسان و جهان تقريباً قانع کننده و تا حد خوبی موثر بوده است - در اکثر بحث ها به تعاريف يونانی رجوع می کنيم. آن ها می گفتند که نقش هنر آموزش توأم با لذت است و روال کارش تقليد از پديده های مشهود جهان و ايدئالی کردن آن هاست. ولی مطالعه ی آثار بيگانه و بدوی خبر از وجود اصولی ديگر می دهد؛ به ويژه به درجات مختلفی اصل تقليد را نفی می کند. در کتاب به تنديس های آفريقايی اشاره می کند -و به چشم ديده ايم - که معمولاً به خاطر دگرگون سازی مدل طبيعی آن، تحسين می شده. بدوی گری ، به منابع جديد و کهن چشم دارد تا بتواند جهانی فرا زمانی بيابد -يا در واقع بسازد- که در آن تعادلی نوين ميان فرهنگ های مختلف بشر برقرار شود. اگر به مثال تنديس آقريقايی خودمان برگرديم
می بينيم که توان ارتباطی مشهود شکل ها و رنگ ها، با تقليد از پديدار های طبيعی يا بدون تقليد از آن ها نشان از اشتراک همه ی(اکثر) انسان ها در زبانی مضمر و نه پيدا، بدوی و ذاتاً شاعرانه دارد. زبانی که در گذر زمان قابليت آشکار اش را در برابر زبان محاوره ی مجود آشکار می کند. و در آثار هنری مدرن به کار گرفته می شود.
در زمان تولد عکاسی تصور می شد که نقاشی از بين خواهد رفت امّا عکاسی تنها آن بخش از نقاشی را تضعيف کرد که به تقليد آشکار از مدل موجود می پرداخت، و اين به تحول نقاشی به آن چه امروز می بينيم انجاميد؛در ادبيات هم به همين صورت والت ويتمن، اميل ورهارن، ژول رومن، ماياکوفسکی و ديگران نو بودن و بدوی بودن را به هم پيوند زدند .گام های سريع صنعت و تکنولوژی هم به اين جريان دامن زد . به عنوان مثال باله ی "تقديس بهار " استراوينسکی با ديسکورد های تند و تم بدوی گرای خود در 1913 در پاريس
اجرا شد و بی درنگ به جهان فن آوری پيوست.
ادامه دارد
No comments:
Post a Comment