Wednesday, August 31, 2005

دغدغه ی بی مخاطبی و بد مخاطبی هم بلايی ست که تازه گی ها به جان من افتاده! البته احتمالاً اشکال از خطيب است وخطاب.

و دريغا - ای آشنای خون من ای هم سفر گريز!-
آن ها که دانستند چه بی گناه در اين دوزخ بی عدالت سوخته ام
در شماره
از گناهان تو کم ترند

1 comment:

Anonymous said...

دوست عزيز
اگر اشتباه نکنم بايد سارا باشي و اين که من که هستم چندان مهم نيست.به وبلاگت نگاه مجملي انداختم.شايد روحياتم با تو هم سو نباشد ولي بايد گفت که خوب مي نويسي حال مي خواهد براي دل خودت باشدياجهت يافتن نظري همسو با عقايدت

توصيه دوستانه:يادت باشدآدمي تغيير مي کند و روحياتش نيز بيش از اين چيزي نمي گويم.

خوش باشي
م.ب