روشن فکر از نظر ما یک منتقد است و معنی منتقد را مخالف می دانیم. از نظر ما منتقد حق تایید مطلبی را ندارد. و نقد را با نفی همسان می پنداریم و جالب آنکه نفی از نظر ما نفی وجودی است و نه نفی تفکری. به جای آنکه با تفکر مخاطب خود مخالفت کنیم با شخص خود مخالف و با وجود وی به ستیز بر می خیزیم. در خانواده و نسبش کنکاش می کنیم. مگر وی را از این ناحیه نیز خفیف کنیم. در بحث های روشنفکری ما تایید به منزله حذف سخن گو است. ادبیات روشنفکری ما مملو از توهین ها و ناسزا های است که قلب آدمی را به درد می آورد. از نظر ما روشن فکر خوب روشن فکر متعهد(گاهی تفکرچنان پیچ و تاب می خورد که به ضد خود تبدیل می شود) همه باید شهید شده باشند. در سنت فکری ما ارزش مردگان بسی بیشتر از زنده گان است. حداقل مرده توان صحبت ندارد و خداوند هرمنیوتیک را آفرید تا ما از دل هرسخنی برداشت مطلوب خود را باز یابیم. گویی هرمنیوتیک هر برداشتی را بر میتابد. تفکر ما تفکری جزم اندیشانه است.
مشکل دیگر جامعه روشنفکری ما(خوشبختانه در این مشکل تنهای تنها نیستیم و ملتهای دیگری نیز در این مرض با ما همدردند) دوری از علم است.
مشکل دیگر جامعه روشنفکری ما(خوشبختانه در این مشکل تنهای تنها نیستیم و ملتهای دیگری نیز در این مرض با ما همدردند) دوری از علم است.
پ.ن. مشکل علم را دیگه حوصله ندارم که بنویسم. میذارمش برای یه بار دیگه اگه توانش بود
1 comment:
از لحاظ اعتباری با همه ی حرفات موافقم، ولی اگر بخوام دقیقتر باشم می بینم که کلا خصوصیت ایرانیها و شاید شرقیها قهرمانپروریست واساطیر ما از گذشته تا کنون کسانی بودند که از همه جهات مقبول بودند و در مقابل اینها گروهی تعریف می شدند با صفات دقیقا مخالف و در واقع همون خوب و بد معروف در داستانهای شرقی.- در حالیکه در داستانهای اساطیری مفرب می بینیم که قهرمانها یا در واقع بزرکان و برجستگان هر کدام در صفت یا صفاتی برترند ولی می توانند ضعف نیز داشته باشند-
اگر کمی دقیقتر نگاه کنی می بینیم که در دینداری غالبمون هم انسانهایی می خواهیم که بری از اشتباه و گناه باشند و در مقابل دشمنانشان شخصیتهای کاملا منفی.
کلا در زندگی روزمره زیاد با این خصیصه مواجه می شیم و عمل انتقاد و منتقد هم به تبع این خصیصه در می آید.
البته منظورم ازینها مخالفت با این نوع دید نیست و حتی به دلالیل زیادی می تونه سودمند هم باشه فقط به قصد تحلیل بود.
Post a Comment