من ميان کوچه ها گام می زنم
هيچ گوش داده اي؟
هيچ خواب مرگ ديده اي!؟
Ich sag nein , genug ist genug , und ab hier geh ich allein!
Posted by ME @ 10:28 PM 0 comments
Posted by ME @ 10:17 PM 0 comments
Posted by ME @ 9:51 PM 1 comments
Posted by ME @ 9:20 PM 0 comments
Posted by ME @ 9:11 PM 0 comments
Posted by Anonymous @ 2:16 PM 1 comments
Posted by Anonymous @ 2:09 PM 0 comments
Posted by ME @ 12:48 AM 0 comments
Posted by ME @ 11:28 PM 0 comments
Posted by ME @ 11:14 PM 0 comments
Posted by ME @ 4:29 PM 0 comments
Posted by ME @ 2:35 AM 0 comments
Posted by ME @ 2:25 AM
Posted by ME @ 1:56 AM 0 comments
Posted by ME @ 1:30 AM 1 comments
Posted by ME @ 12:54 AM 2 comments
Posted by ME @ 2:13 AM 1 comments
Posted by ME @ 2:11 AM 1 comments
غذاخوردن رنج است، حركت كردن رنج است، فكر كردن رنج است، نفس كشيدن رنج است، زندگي رنج است، متولد شدن رنج است...
Posted by Anonymous @ 12:02 AM 0 comments
Posted by ME @ 11:13 PM 1 comments
Posted by ME @ 11:06 PM 1 comments
Posted by ME @ 10:59 PM 0 comments
بر خلاف سينه ما كه مالامال شوق آزادي است، ذهن و سنت فلسفي ما فاقد تئوريهاي مستحكم براي تحقق آن است. در اين باره صرف كلمه فقدان، حق مطلب را ادا نمي كند چه، در سنت انديشه ما عناصري وجود دارند كه به واقع سم قاتل تحقق آزادي است. اين تمايلات شديد عاطفي و امكانات تئوريك ما، به وجود آورنده گرايشي است كه من نام آن را تصورات رمانتيك از آزادي مي گذارم. در صد سال گذشته هيچ كلمه اي به اين قدر روح نواز و رويا انگيز نبوده است. به نظر مي رسد كه تلاش در جهت طرح بحث هاي تئوريك در قبال آزادي و امكان هايش در جامعه ما بهترين پادزهر براي اين رمانتيسم بد فرجام باشد. از روشنفكران معاصر مي توان شكايت كرد كه به جاي تجزيه و تحليل آزادي و شرايط تحقق آن بيشتر به چكامه سرايي در ستايش آزادي و بزرگداشت شهداي آن قلم فرسايي شده است. به عنوان مثال ميرزاده عشقي، شهيد راه آزادي خود از خشونت طلبان بوده است. در اين جا بايد اين سوال را مطرح نمود كه آيا همين غلبه تصورات رمانتيك در قبال آزادي در فرهنگ معاصر ما ناشي از وجود سد هاي بزرگ در سنت انديشه ما نيست كه موجب امتناع از طرح بحث هاي تئوريك در قبال آن ميشود. آينده فلسفه سياسي در اين مرزوبوم جواب اين سوال را خواهد داد.
Posted by Anonymous @ 11:18 PM 0 comments
گفت اميد ...
گفتم اميد؟
گفت آره مي دوني يعني چه؟
گفتم اميد براي يه آدم تشنه آبه، براي يه آدم گرسنه غذاس و براي يه آدم تنها، هه، عشقه و براي من اميد معنا نداره ...
Posted by Anonymous @ 1:00 PM 4 comments
Posted by ME @ 1:54 AM 4 comments
Posted by ME @ 1:37 AM 0 comments
Posted by ME @ 1:36 AM 4 comments
Posted by ME @ 1:11 AM 0 comments
Posted by ME @ 1:05 AM 0 comments
Posted by ME @ 1:00 AM 0 comments