Monday, February 20, 2006

در انتها

- سخت بي گاه آمده ام؟

- كمي انتظار شايد راه­گشا باشد

انتظار انتظار ...

---

بگوييد بر گورم بنويسند:

زندگی را دوست داشت

ولی آن را نشناخت

مهربان بود

ولی مهر نورزيد

طبيعت را دوست داشت

ولی از آن لذت نبرد

در آبگير قلبش جنب و جوشی بود

ولی کسی بدان راه نيافت

در زندگی احساس تنهايی می نمود

ولی هرگز دل به کسی نداد

و برخلاف گفته شما از خود نيز تنفري نداشت كه از همه متنفر شود

بدرود

(فريدون فروغي با اندكي تلخيص و تصرف)

---

Sail! Sail! Where goes my life?

No one knows where it stops.

My life is such to sail

In the endless and shoreless ocean.

Who knows where except the wind?

That flows as it blows.

No comments: