Wednesday, June 06, 2007

جهانی سازی – جنگ قدرت – آسایشگاه روانی

من زندگی را دوست دارم و پر از خواستن ام. کلی کتاب هست برای خواندن، چیزهای زیادی برای نوشتن، ساعات طولانی برای با خوبان عالم بودن، ...

سیگار و چای و رفقای مارکسیست لنینیست جوان جذاب، یک ساختمان زندگی روبروی پنجره ی اتاقم، یک عالمه دختر زیبا که عاشق که می شوند طوری برق میزند چشم هاشان که در دم آرزو می کنم پسر بودم، ...

وقتی سیستم عصبی ام ذهنم را همراهی نمی کند، تمام این دنیا به تخم فلانی...
در دنیا خیلی چیزها هست. در دنی-آ- سایش-گا-ه روانی هست.

1 comment:

Anonymous said...

.