می گم: دنبال یه آپارتمانم که پتز توش الود باشه.
می گه: چرا؟
- خب تنهام.
- بی خیال، تو هیچ وقت تنها نمی مونی!
-{نمی دونم حرف خوبی بم زده یا حرف بدی. فقط می دونم همین الانم تنهام. لبخند می زنم}
می گم: قرار بود بم خبر بدی وقتی می رین بیمارستان ملاقاتش. چی شد، رفتی؟
می گه : آره..
- حالش خوب بود؟
- نه. {...} اون روز مرخص شد ولی.
- آها، {...} باشه.
{واسه ش غصه می خورم}
می گه: من نیستم کی برات لالایی می گه؟
{باید بگم یه کچل دیگه} ولی می گم: هیچکی!
می گه: لابد بلد نیستن.
{}- کیا؟
- نمی دونم.
- من نیستم واسه کی لالایی می گی؟
- خودم دیگه.
- ...
- ...
می گه : اینا چیه می خونی؟
{هیچی نمی گم. دستش و می بره زیر تخت،}
می گه : این یکی چیه؟
می گم: مجله س دیگه. برو بخون مزاحم نشو.
{ ورق می زنه، پا میشه،}
می گم : قبل رفتن پسش بده!
{می ره بیرون. صبح، رفته، مجله پشت در اتاقه}
No comments:
Post a Comment