نون می گويد :" زندگی تو خونه-دنيا اي که کاغذ پاره هات و جابجا کنن، کاغذ های مچاله شده ی توی کتابخونه رو حتی، سخته... لای اين کتاب کلفت خونده نشده، يه چيزی بود و حالا نيس... نامه ی عاشقم بود..." بر افروخته است، عصبانی ست. دل درد گرفته از اضطراب، گذاشته بودش لای اين کليات شمس، که بعد سر فرصت چهار تا بزند و در جيب بگذارد. دوست ندارد اين وضع را، هيچ.
*
آرامش يعنی بتونی پيش بينی کنی. اين که هر چيزی کجاس. يعنی خونه ی خودم.
اين جا که هستم، يا فندک گم می شود يا بسته ی سيگارم. که کبريت هم هيچ وقت نيست، مايه ی آرامش است.
**
سه تا بليت در دستش بود، دو تا بليت در دستش بود، يک بليت در دستش بود، دستش را زده بود به ميله ی اتوبوس، درد می کرد.
**
نون پشيمان شده من بايد با اين همه کاراکتر های بد قلق اش تا کنم... پدرام می خواهد 7-5 ِ سه شنبه امتحان بگيرد... من می خواستم راه بروم آن ساعات.
**
No comments:
Post a Comment