Thursday, July 06, 2006

برلین

اين من نبودم.اين چشم ها ی من نبود. بينی و لب ها...

**
گفت همه ی اين ها به خاطر يک .... ست؟! گفتم از خودت همين را بپرس. اين دومين يک ... اي ست که من خودم نيستم.چشم ها، بينی و لب ها.
لعنت به ...، لعنت به من. لعنت به تو.
لعنت ابدی به همه ی اپلای کردن ها و اکسپت شدن ها و تمام وارياسيون های ديگر.

**
گفتم نه عشق هست نه آزادی، در کوبيده شد، آينه بود.من نبودم.
ما به برلين نرفتيم...ساعت 9 خانه باش.بايد ببينمت.

2 comments:

Amin said...

به وبلاگ عنکبوت لينک داده‌ايد و متقابلاً می‌خواهم به اين‌جا لينک بدهم، اشکال‌اش اين است که حروف لاتين در بخش پيوندهای وبلاگ من وصله‌ی ناجور است، و در ضمن، آلمانی نمی‌دانم! لطف می‌کنيد ترجمه‌ای از اين اسم به من بدهيد؟ «وقتی همه چيز شيرين بود»؟

ME said...

"...،وقتی همه جا خاموش است",
yaa
"...،وقتی همه چیز سکوت می کند"
fek mikonam tarjome haaye khoubi baashand.