Thursday, September 07, 2006

دلم برای آ. تنگ شده و پ. بد است که دو نفر با یک حرف شروع شوند. دی شب می خواستم با کسی حرف بزنم، ر. را دوست دارم اما هرگز نتوانسته ام بحثی کامل و در عین حال لذت بخش با او داشته باشم. دی شب می خواستم یک بند چرند بگویم، چرندیاتی برای شاید -پرکردن این فاصله ها: انکار این که اینجا منم فقط و همهمه ی ما.
هیچ بحثی نیست: زندگی یک لذت کامل است اصلاُ. قبول کردن این هم هیچ کمکی به من نکرده.


اسمش یادم نمی آید. حرفش هم. بهداشت می خواند انگار. می گوید:"نوشتن را دوست دارم، ورزش رو هم، دوست دارم تو درسم هم موفق بشم، ساز هم بزنم، تو تئاتر هم یه کارایی کردم." سیگارش را دود می کند :" من سه ماهه سیگار و ترک کردم. ورزش می کنم آخه، نگی یه وخ مثه دودکشه" من به ضعف داستان تجربی امروز فکر می کنم و این که ما همه مثل این ناشناس هستیم. می گم:" چه اهمیتی داره، من که تو رو نمی شناسم. به قضاوت کسی اهمیت بده که ارزشش و داشته باشه" اوووه تند رفته ام این طبیعت آدم هاست. "معذرت می خوام، ناراحت نشو"

هوم

No comments: