Friday, December 30, 2005

فردينان دو سوسور

سوسور اين نظريه را مطرح کرد که هدف مطالعات زبان شناختی توجه به نظام زيربنايی قرارداد ها ست (واژه ها و دستور زبان) که به موجب آن نشانه ( واژه- واحد اصلی معنا ) می تواند معنا داشته باشد. نشانه شامل دال و مدلول است.دال تصوير واژه است، چه آوايی چه بصری و مدلول مفهوم ذهنی آن. سوسور به تمايز يک نام و يک شئ اشاره نمی کند بلکه به تمايز ميان تصوير واژه و مفهوم آن اشاره دارد.
اولين اصل نظريه سوسور اين است که نشانه (دال و مدلول) اختياری ست؛ زبان های مختلف نه تنها دال های متفاوتی را مورد استفاده قرار می دهند بلکه دنيای محسوسات را به شيوه ی خود تقسيم بندی می کنند (اختياری بودن نشانه در سطح مدلول) پس زبان تنها يک روند نام گذاری ساده نيست که از طريق نام گذاری اشيأ و مفاهيمی عمل کند که هر يک وجودی با معنای مستقل (هستی های از پيش موجود) دارند. (استدلال اين است که اگر اين گونه بود برای واژه ها معادل های دقيق معنايی در زبان های مختلف می داشتند) از نظر سوسور زبان نظامی از تمايز ها ست که در آن هر واژه تنها با توجه به آن چه نيست معنا دارد.(غذا - غير غذا،نظام تقابل های دو دويی) نتيجه مهمی که ازين نظريه به دست می آيد، تمايز بين لانگ و پارول است. پارول ها گوناگون و متعدد ند و هيچ زبان شناسی نمی تواند اميدوار باشد که به تمامی آن دست يابد.
سوسور تمايز ديگری نيز ميان دو جنبه ی هم زمانی و در زمانی زبان قائل می شود. "هم زمانی" جنبه ساختاری زبان را مطرح می کند (نظام در يک لحظه ی خاص) و "در زمانی" به تاريخ زبان می پردازد (تغييراتی که در طول زمان در قرارداد های زبانی به
وجود آمده) بنابرين به عقيده ی سوسور هدف مطالعات زبان شناختی جنبه ی هم زمانی لانگ است.


ادامه دارد

Saturday, December 24, 2005

"Die Mauern des Alleinseins sind die des Egoismus" (?)

Friday, December 23, 2005

حذف

حذف
حذف اضطراری
حذف حذف اضطراری

حذف کاما و نقطه از نثر ضربه-زننده ست - چه-را؟
حذف قيد و صفت
فعل تنها
فعل لخت - ی اش توی ذوق تان نی-ست اين فقط قسمتی از بدن عريانش ا-ست.
می گويم (اين) آبستراکسيون - کدام؟ - در خود - اش تنديده
تنها - کلمات اش را بر می دار-م - راه ديگر-ی-م نی-ست

اشياء (موجودات؟) نام دار-ند.تنها نام (ها؟) موجود ند - شناسه ی فعل خود فعل ا-ست؟
آبستراکسيون تصويرساز
تصوير-ساز
تصور من (اين) ا-ست تنها - تصاوير موجود ند (تصور و تصوير - روباه و دم-ش) نه؟
از تکرار - خود(م) خسته م

مفعول سهم بيشتری از فعل دار-د تا فاعل
مفعول نام می شود،فاعل شناسه می مان-د

هی متوجه يد؟ دار-م فلش(جهتش هنوز به-جا ست) های رابط دنيا تان را به داشت-ن بود-ن محدود (می کنم) چه لذت-ی(چه؟) دار-د وقت-ی پوزه و زبان زبان تنگ-سرد-چسبيده ی گذشته (بود و داشت) ست.
::
نام(ها) از گذشته ی فعل(ها) می رويند، چيزی که بوده است وجود کاملی ست. وجود در پايان سير زمان
(شايد آبستراکسيون ما(؟) تنها وقتی معتبر(؟) باشد که زمان از بلعيدن وجود(ها) سير شده)
- توصيف هستی ست يا خود آن؟
در هر دو حال با اتمام نسبتی دارد ؛ هستی کلمه نيست يا اگر هست فرم قراردادی کلمه نيست. هستی و هست متعلق به لحظه ی نا-گذشته ند چگونه با ساختاری ناشی از مشاهده و تجربه نا-آمده(ها) را وصف می کنيم؟

زبان قرارداد توصيف تمدن
ذهن انديشنده تصوير انديشيده استدلال
اتمام

نمی دانم تا چه حد نتيجه اي منطقی(؟ - روباه و دم پيشتر-بريده-ش) ست :
ما(؟- توهم جمع - ذهن ما؟) تاريخ-محور است (فعل(های) پر زوری دار-يم)
::
ترسيده ا-م (از) روزی (که) نام(ها) حذف-شده ا-ند

پايه ی (اين) استقرا کجا ست؟

زبان سراي وجود است

"زبان واقعاً موضوع پيچيده و مهمي يه..."

واقعاً چه چيزي در پس اين ابهام و پيچيدگي زبان جاي دارد؟

زباني كه من از آن نام مي برم زبان ناب انسان است. زباني كه در سكوت ما نيز جريان دارد. و حالت خالص آن را در سكوتم مي بينم. همان گونه كه وجود من دو وجهي است، كلام كه سازه اي از وجود من است نيز دو وجهه دارد. وجهه من تنها و وجهه من با ديگران. پس زبان هم دو روي دارد زبان منِ تنها و منِ با ديگران. ابهام و برداشت هاي متعدد نيز با چنين تعريفي از دل اين تضاد من و ما ناشي ميشود. و اين ناشي از چند سويه گي زبان است. اين ابهام و تضاد را گريزي نيست.

عنوان اين مطلب و نيز جمله زير سخن معروف هايدگر است.

زبان همان چيزي است كه به وجود امكان مي دهد كه حضور يابد و نزد انسان ها باقي بماند.

Wednesday, December 21, 2005

از شر توهین کسی که به خودش احترام نمی گذارد در امان نیستی!

امام علی

Sunday, December 18, 2005

PushDown Automaton

هميشه برايم سؤال بود که چرا؟
فهميدم که مردم پی دی ای را دوست دارند

داد

تمام دلخوشی هايت را گرفته اند
-داد نزن

توجيه نمی کنم
سکوت می کنم

-داد نزن
صدای کی برد توهين است، صدای من توهين است
من توهين آميزم

متأسفم

توجيه نکن
سکوت کن
داد نزن

Saturday, December 17, 2005

ريزريز

بعضی ها را بايد ريزريز کرد
ذهن های بيمارشان را
نسخه شان خيلی ساده است
امّا بگذار دکتر ببيچد
من همان ريزريزشان کنم بهتر است.

متنفرم

اين سطل کو؟

Friday, December 16, 2005

شبيه

قصد تو ست يا سردی من؟
که اين چنين تشنه می آييم و تشنه می رويم؟
با هزار - معمای باز
و دهان بسته

شبيه می شوم به هزار - چيز و شعر
شبيه می شوم به هزار - چيز و نثر
باز - گم می شوم

زندان ميله ها
راست زمين می رويد
در سطر های بی - خط خوردگی بی شکست

هزار - برگ - گرد خواب

Thursday, December 15, 2005

زندگی در ايران اسلامی جهاد است .مرگ در ايران اسلامی شهادت.

خودم

فهميدم از چه چيز ديوانگی می ترسم
من ناظر خودم ام
نمی خواهم اين من ناظر را از دست بدهم

Friday, December 09, 2005

عقل- روایت دوم

مشکل داشتن میزان متوسطی از عقل است که تمی توانم خوش باشم
احتمالا آدم های آن دو انتها وضعیف بهتزی دارند

پ.ن شاید منظورم از عقل مندی احساس عقل مندی ست

Tuesday, December 06, 2005

عقل

شوپنهاور گفته است كه معمولاً انسان از جلو به سوي چيز هاي مورد نظرش كشيده نمي شود، بلكه از پشت سر به سوي آنها هل داده ميشود. اين آموزه جان مايه نسبي گرايي معرفتي است.

اگر بپذيريم كه عقل چيزي است كه جهان فرا روي ما را روشن مي كند و ما را در مقامي قرار مي دهد كه بر اساس استدلال هاي خود راهي را كه فكر مي كنيم صحيح است انتخاب كنيم، در مقابل غريزه تمايلي كور است كه ما را بدون آنكه انتخابي در ميان باشد به سوي هدف هاي خود هل مي دهد.

شوپنهاور مي گفت كه اگر سنگ هم داراي خود آگاهي بود فكر ميكرد كه مسيري كه به هنگام پرتاب از صعود تا سقوط پيموده است، خود انتخاب نموده است.

پ.ن: منطقاً اين پايان اين سخن(بخوانيد پست) نيست،
بيشتردوست داشتم، درمورد شوپنهاور و نيچه بنويسم ولي نه خودم مي فهمم كه چي دارم مي نويسم و نه ميدونم كه چي مي خوام بنويسم. خلاصه همه چيز مثل يك كلاف سردر گم شده كه نه سرش معلومه نه تهش. سرنوشت اين سخن هم دو حالت داره يكي اين كه مثل بقيه حذف شه يا نارس به دنيا بياد. ولي بازهم فرقي نداره.

Monday, December 05, 2005

In the end

In the end we had the pieces of the puzzle, but no matter how we put them together, gaps remained...