Wednesday, July 30, 2008
سیاست
Posted by
ME
@
7:09 PM
0
comments
Labels: journalier
Tuesday, May 27, 2008
"زندگی بد تاب دار است. یک روزی شروع می کنی به پاک کردن یک روزی دوباره از نو. خوب یادم هست زمانی که خواستم که قضاوت نکنم، خواستم که همه را هم پایه ی خودم ببینم، کسی را سبک نخوانم و از این قسم... کار سختی بود، کار قشنگی بود. حالا برای این که طاقت خودم را داشته باشم، روی این صفحه های خالی سایه ی قضاوت افتاده...
می دانی این خود، همیشه به ما رفته!"
میان سکوت هاش خطوط مبهمی از شک بود، که با فنجان من که بلند می شد و می نشست روی هم می افتاد. می دانست این ها را نگفته می دانم اما می گفت گمانم خیال می کرد توپ را به زمین حریف انداخته است، می فهمیدمش یا اقلا این ظور فرض می کردم شده بود خودم هم چیزهای واضحی را برای آدم های باهوشی با جزئیات بگویم؛ حالا من که آنقدرها باهوش هم نبودم. داشت راجع به نوشتن حرف می زد ("غرض، مرض نوشتن است... ") که حوصله ام از حلقه درست کردن با دود سر رفت، تا آخرش را خوانده بودم از چشم هاش ار لنزهای خاکستری ش آخر. ("نمی دانم ... من مریض باشم خوب است یا قصه ام")
دو
با قاب عینکم بازی می کردم دلم می خواست دست ها و لب های او اما آن قدر جدی و آشفته بود که جنسیت نداشت و بی میلم می کرد؛ فنجان قهوه اش را سریع برداشت، هیچ ریتمی در او نبود جز آن شکی که در سکوت می آمد. دوستش داشتم، بی جنس که بود حتا بیشتر. عینکم را از چشمم کندم، مزاحم بود، بلند شدم دستم را گذاشتم روی میز، خم شدم بینی ش را بوسیدم "پیش این روانشناس احمق نرو!"
سه
خم شدم
...
Posted by
ME
@
1:23 AM
1 comments
Labels: kontur
Thursday, May 22, 2008
تحقییر
دنیایی را که در آن
قدیسه ام
این دنیا یی به لعنت خدا هم نمی ارزد
-----------------------------
Posted by
ME
@
3:08 PM
0
comments
Labels: delirium, être amoureux, journalier
Wednesday, May 21, 2008
وطن؟
It's distressing :
You have to choose, either RACISM or CAPITALISM!?
Posted by
ME
@
3:02 AM
0
comments
Labels: journalier, patrie
Monday, April 28, 2008
FUN
It's not fun ...
to be a girlfriend
to have stomach ache
to have Classification Error Rate of 87%
but still,
but still ...
She has fun using that bloody good sun lotion, thinking of dating summer days... sun-days...
Posted by
ME
@
8:09 PM
0
comments
Labels: journalier
Tuesday, April 15, 2008
بی
بی حوصله شده ام،
حالا:
می دانم وقتی پای زندگی ست،
تصویری نیست
مائیم ما،
با همه ی ضعف ها و تنهایی ها و گریز ها،
مائیم ما،
عریان
می آمیزیم
در نور کم رنگ خوش تصویری
با هم،
با زندگی،
با همه ی ضعف ها و تنهایی ها و گریز ها،
...
پیر شده ام، بزرگ شده ام
خوشحالم
.
Posted by
ME
@
4:04 AM
3
comments
Labels: journalier, kontur
Sunday, April 13, 2008
Du weißt es nicht...
Du weißt es nicht...
Du weißt es nicht...
Du weißt das nicht, was ich hier habe.
...
Posted by
ME
@
6:42 PM
1 comments
Labels: delirium
Friday, April 11, 2008
TV
همین است که الکل خوب است
من اما
می روم تی وی می بینیم و الکل دوست ندارم
: دی
Posted by
ME
@
8:36 PM
1 comments
Labels: journalier
Wednesday, April 02, 2008
با تاخیر:
سیزده به در امسال
وقت شوهره امسال
چیزی که فراوونه
دختر پسره امسال
Posted by
ME
@
10:50 PM
1 comments
Labels: journalier
Monday, March 31, 2008
شماره ی 46
روی شانه ها
روی تن و حاشیه اش...
می دانی می دانی که نیست
باز می کند، می کند
هی، هی،
سنگینی
----
خانه تنها جایی ست که به آن می شود کوچید، گریخت. همین است که با اشتیاق می رویم به جاهایی که هرگز ندیده ایم : نمی دانیم که خانه آنجا نیست یا هست
!
Posted by
ME
@
8:08 PM
0
comments
Labels: delirium, journalier, kontur, patrie, Solitär
زندگی کمی شبیه بد است
من دیگر شبیه بد شده ام (بس که فرار کردم)
خسته ام
این سال نو هم چیزی از چیزی ندارد
Posted by
ME
@
5:37 PM
0
comments
Labels: delirium, journalier, kontur, Solitär
Tuesday, March 25, 2008
بی
و تنهایی دو لبه ی تیز دارد
Posted by
ME
@
11:45 PM
0
comments
Labels: delirium, journalier, kontur, Solitär
Thursday, March 06, 2008
No thanks,
طرف کلی کار دارد: مهمان هم دارد فرضاً، با دیگری هم قرار دارد، بچه ها را باید از مدرسه بیاورد، .... ولی دعوتش کنی به فلان یا بهمان تا آخرین لحظه تصمیم به این واضحی که "متأسفم ایشالا یه بار دیگه " را نمی توانند بگیرد
Posted by
ME
@
5:50 PM
2
comments
Labels: journalier
Friday, February 22, 2008
یادگیری
من یاد گرفتم که کلمات مهم اند...
من یاد گرفتم که کلمات مهم نیستند
.
.
.
Posted by
ME
@
5:10 AM
1 comments
Labels: journalier, kontur
Saturday, February 09, 2008
پیسی
!
Posted by
ME
@
3:25 AM
Labels: delirium, journalier, Solitär
Wednesday, February 06, 2008
lay on lie
پیش فرض من که آدم ها راست می گویند غلط است.
ما می خواستیم خوش بین باشیم ها جان شما
!!
Posted by
ME
@
10:30 PM
0
comments
Labels: journalier
Tuesday, February 05, 2008
Monday, February 04, 2008
هوس
این که نمی روم از اتومات کنار بانهوف {ایستگاه قطار} بخرم فقط از سر تنبلی نیست... هوس(ی) داشتن را دوست دارم اصلاً.{1}
هوس یک نخ سیگار،
هوس قدم زدن،
هوس تنها بودن،
هوس کسی، لب ها، دست ها، تن کسی،
هوس (یک) موسیقی،
هوس (یک) خاطره،
هوس (فلان) لباس را بپوشم، (آن) جا بروم، سوت بزنم.......
{2}
انگار خیلی شده دیگر که همه ی این (هوس)ها شده (فقط) هوس این که احساسات احمقانه ، کودکانه، آنی و بی اهمیت م را بگویم و به جایی بر نخورد، دنیا تاب برندارد، هیچ اتفاق لعنتی(ی) نیفتد...
وقتی خودم نیستم (بی-معیار، بی-هر چیزی که من نیست) انگار که نیستم، انگار که هوس(ی) ندارم.
{1} خودم را که می بینم که خیلی لخت راجع به خودم حرف می زنم، خجالت می کشم.
{2} هوس های جوجه-روشنفکری ست دیگر، یا هر چیز دیگری که دوست داری(..{جای شناسه}).
{3} (این ها) همه جای خالیِ ( {4}) ست
{4} جایی نداشت(..{جای شناسه}).
پپسسس
Posted by
ME
@
6:23 AM
Labels: delirium, journalier, kontur, Solitär
Saturday, February 02, 2008
دیستانس
از احساس احمق فرض شدگی بدم می آید، مثل همه احتمالاً
و بیشتر از آن از این که
خودم یا وابستگان م چنان احمق باشیم که تمام وقت به رفتار دیگران ایراد بگیریم
--در حالی که خود ما همان رفتار ها را (هم زمان) تکرار می کنیم-
و سعی کنیم با اعتماد به نفس از نوع دیگر-احمق-پنداری موجه جلوه کنیم
{از نظر روان شناختی می توانم درک کنم که کسی رفتاری در خودش را-- چون نمی تواند مهار کند- به دیگران نسبت بدهد، فرافکنی کند، ... بدبختی این جا ست که این درک دردی از من دوا نمی کند}
دوست داشتم یک بار برای همیشه تکلیف م را راجع به این مسئله یا این فاصله روشن می کردم، ولی نمی شود که
!
Posted by
ME
@
12:55 AM
0
comments
Labels: journalier, Solitär